گياهخواري و تاريخچه كهن آن


شايد گمان كنيد كه اعتقاد به گياهخواري عقيده‌اي جديد مربوط به عصر حاضر است و تنها اطواري بهداشتي يا ازسر انسان‌دوستي به حساب مي‌آيد، اما سابقه تاريخي موضوع را مي توان تا ابتداي تكامل موجودات انساني دنبال كرد. كالين اسپنسر نويسنده كتاب «تاريخ گياهخواري» مي‌نويسد كه اجداد انسان‌نماي ما در طول دوره ۲۴ ميليون ساله تكامل خود، ۵.۱ ميليون سال را تقريباً با رژيم غذايي گياهي مطلق گذراندند و تنها گهگاه از حشرات يا كرم‌ها تغذيه مي‌كردند. به گفته اسپنسر فقدان گياهان و ميوه‌هاي متنوع ممكن است دليل نابودي انسان نئاندرتال و باقي ماندن انسان كرو- مانيون -جد مستقيم ما- باشد.

كرو- مانيون ها در سرزمين‌هاي با آب و هواي معتدل‌تر زندگي مي‌كردند و به آساني به منابع فراوان گياهان و ميوه‌ها دسترسي داشتند، اما نئاندرتال‌ها كه در پهنه‌هاي يخزده شمال اروپا زندگي مي‌كردند، مجبور بودند كه صرفاً از گوشت تغذيه كنند.ا عتقاد به گياهخواري و اجتناب از تغذيه از گوشت همچنين ريشه‌هاي مذهبي و فلسفي كهني دارد.

EXloxblog.comEX


شايد گمان كنيد كه اعتقاد به گياهخواري عقيده‌اي جديد مربوط به عصر حاضر است و تنها اطواري بهداشتي يا ازسر انسان‌دوستي به حساب مي‌آيد، اما سابقه تاريخي موضوع را مي توان تا ابتداي تكامل موجودات انساني دنبال كرد. كالين اسپنسر نويسنده كتاب «تاريخ گياهخواري» مي‌نويسد كه اجداد انسان‌نماي ما در طول دوره ۲۴ ميليون ساله تكامل خود، ۵.۱ ميليون سال را تقريباً با رژيم غذايي گياهي مطلق گذراندند و تنها گهگاه از حشرات يا كرم‌ها تغذيه مي‌كردند. به گفته اسپنسر فقدان گياهان و ميوه‌هاي متنوع ممكن است دليل نابودي انسان نئاندرتال و باقي ماندن انسان كرو- مانيون -جد مستقيم ما- باشد.

كرو- مانيون ها در سرزمين‌هاي با آب و هواي معتدل‌تر زندگي مي‌كردند و به آساني به منابع فراوان گياهان و ميوه‌ها دسترسي داشتند، اما نئاندرتال‌ها كه در پهنه‌هاي يخزده شمال اروپا زندگي مي‌كردند، مجبور بودند كه صرفاً از گوشت تغذيه كنند.ا عتقاد به گياهخواري و اجتناب از تغذيه از گوشت همچنين ريشه‌هاي مذهبي و فلسفي كهني دارد.

در اوپانيشادهاي هندو كه حدود ۳۰۰۰ سال پيش نوشته شده اند از آموزه «تناسخ»، مخالفت با خوردن گوشت حيوانات منتج مي شود. روحانيان بودايي حق كشتن حيوانات يا خوردن گوشت حيوانات يا خوردن گوشت را ندارند مگر آن كه بدانند كه حيوان به خاطر آنها كشته نشده است. معتقدان به آئين «جين» (Jains) از عقيده عدم خشونت نسبت به هر موجود زنده (آهيمسا) پيروي مي‌كنند و بر اين اساس گوشت نمي‌خورند. در سنت يهودي- مسيحي آنچنان كه ازسفر «آفرينش» در «تورات» و توصيف باغ عدن برداشت مي‌شود غذاي ايده‌آل انساني گياهي است، اما آن چنان كه از كتاب «نوح» در تورات بر مي‌آيد پس از طوفان نوح خوردن گوشت مجاز مي‌شود. بسياري از مسيحيان اوليه گياهخوار بودند از جمله فرقه پدران صحرا. بعدها هم اعضاي برخي از فرقه هاي مسيحي مثل بنديكتن‌ها گياهخواري را ترغيب مي‌كردند، اما تنها اقليت‌هايي از مسيحيان و يهوديان براساس عقيده مذهبي به گياهخواري مي‌پرداختند.

6-4-2014 3-22-44 AM

در ميان فيلسوفان يونان و روم باستان اعتقاد به گياهخواري قوي‌تر بود. اولين چهره برجسته در ميان آنان كه به گياهخواري معتقد بود فيثاغورث است كه در انتهاي قرن ششم قبل از ميلاد مي‌زيست. رژيم غذايي فيثاغورثي شامل اجتناب از خوردن گوشت حيوانات سلاخي شده بود. اخلاق فيثاغورثي كه بين سال هاي ۴۳۰ تا ۴۹۰ پيش از ميلاد به صورت يك آئين فلسفي درآمد كه به برپا كردن قانوني جهانشمول و مطلق گرايش داشت كه از جمله با حكم به عدم كشتن مخلوقات زنده براي اجتناب از خونريزي بي‌رحمانه به خصوص قرباني كردن حيوانات و تغذيه از گوشي همراه بود. فيثاغورثيان با توجه به اين گرايش، به وجود يكسان روح در انسان و حيوان قائل بودند و لذا كشتن حيوانات را منع مي‌كردند. البته آنها رژيم غذايي گياهي را سالم‌تر هم مي‌دانستند. افلاطون هم در نوشته‌هايش نظرات تقريباً مشابهي را با فيثاغورثيان ابراز مي‌كند.

پلوتارك مورخ مشهور رومي در انتهاي قرن اول يا ابتداي قرن دوم پس از ميلاد در نوشته‌اي با عنوان «در باب خوردن گوشت» به بحث مشروحي در طرفداري از گياهخواري برمبناي لزوم رفتار منصفانه انسان‌ها نسبت به حيوانات مي‌پردازد.در قرون اوليه پس از ميلاد با رواج يافتن مانويت اعتقاد به گياهخواري شايع مي‌شود. گياهخواري در عقايد مانويان عقيده‌اي محوري بود و مسيحيان كه مانويان را ملحد مي‌شمردند به شدت از اين عقيده انتقاد مي‌كردند و آنها را «شيطان‌پرستان گياهخوار» مي‌ناميدند.

در دوران رنسانس در اروپا خوردن گوشت با هاله‌اي از ثروت و قدرت احاطه شد و تنها راهبان مسيحي با اميد تقرب به خدا از خوردن آن پرهيز مي‌كردند. در انگلستان از قرن هفدهم، زماني كه عقايد راديكال در زمينه‌هاي مختلف رواج يافت، اعتقاد به گياهخواري به تدريج شروع به رشد كرد. فرقه‌هاي مذهبي با اعتقاد به پرهيز از خوردن غذاهاي حيواني شروع به ظهور كردند و اعتراض‌هاي اخلاقي بر مبناي بيزاري از بهره‌كشي از حيوانات آغاز شد.

«تاماس تريون» يكي از معتقدان برجسته گياهخواري در ابتداي قرن هفدهم در انگليس بود كه رژيم غذايي گياهي و اجتناب كامل از خوردن گوشت حيوانات را در نوشته ها و تعاليمش ترويج مي‌كرد. عقايد «تريون» تأثير مهمي بر فرقه مسيحي «كواكرها» (Quakers) گذاشت و بعدها با مهاجرت كواكرها به آمريكا اين تعاليم«بنجامين فرانكلين»، يكي از «پدران بنيانگذار» ايالات متحده را تحت تأثير قرار داد كه يكي از كتاب هاي او به نام «راه سلامت» را خوانده بود.

اعتقاد به گياهخواري در طول قرن هجدهم ادامه يافت و به عنوان نمونه در آن دوران دكتر «ويليام لمب» رژيم غذايي گياهي را براي معالجه سرطان به بيمارانش توصيه مي‌كرد .با آغاز قرن نوزدهم با اوج گرفتن احساسات نوع‌دوستانه و اعتقاد به رفتار انساني با حيوانات گياهخواري تجديد حياتي دوباره يافت. جنبش گياهخواري اكنون دليلي واقعي براي گسترش خود داشت، چرا كه اكنون غلات و سبزيجات در اروپا به وفور توليد مي‌شد و در دسترس هم بود. بسياري از استدلال‌ها در طرفداري از گياهخواري كه تا زمان حاضر ادامه يافته‌اند و بعداً به طور مشروح به آن مي‌پردازيم، در آن عصر هم رواج داشتند، مانند اين كه خوردن گوشت براي سلامتي بد است، كشتن حيوانات سبعانه و غيرطبيعي است، و اين كه دامداري نسبت به كشت غلات و سبزيجات كه ميزان بيشتري غذا به ازاي هر واحد سطح توليد مي كند، اتلاف اقتصادي به حساب مي‌آيد.در سال ۱۸۴۷ در يك گردهمايي در شهر بندري «رمسگيت» در انگليس انجمن گياهخواري (Vegeterian Society) بنياد نهاده شد و بعدها شعبه‌هايي در ساير شهرهاي انگليس داير كرد.

از آن به بعد اصطلاح Vegeterian (گياهخوار) جايگزين اصطلاح غذاي فيثاغورثي شد. بسياري از اعضاي اين انجمن در آن زمان اعتقاد داشتند كه نمك و ادويه موادي محرك هستند و به همان اندازه الكل براي سلامتي زيان آورند؛ در نتيجه غذاهاي گياهخواري آن زمان بسيار بي‌بو و بي‌مزه بودند. در اين دوران در انگليس اعتقاد به گياهخواري با جديت اخلاقي و نيك‌رفتاري و درجات بالاتر پيراستگي روحي و شرافت معنوي معادل دانسته مي‌شد. طرفداران گياهخواري در آن زمان كاملاً پيرو پرهيز كردن از الكل هم بودند. اما از آنجايي كه صنعت گاوداري انگليس نيرويي مثبت براي رشد امپراتوري بريتانيا محسوب مي‌شد، اعتقاد به گياهخواري به سرعت به وسيله گروه‌هاي صاحب قدرت و ثروت به سطح يك جوك تنزل مقام يافت.

در قرن نوزدهم در انگليس گروهي از انديشمندان و اديبان هم طرفدار گياهخواري بودند از جمله «پرسي شلي»، «هنري سالت» و «جورج برنارد شاو». هنري سالت مصلح اجتماعي كه در سال ۱۸۹۱ «مجمع نوعدوستي» را بنياد نهاد كه از جمله اهداف آن منع شكار حيوانات به عنوان يك ورزش بود و در سال ۱۸۹۲ پيشگام نوشتن كتابي در مورد طرفداري از حقوق حيوانات با نام «حقوق حيوانات: ملاحظه شده در رابطه با پيشرفت اجتماعي» را نگاشت؛ جورج برنارد شاو هم مي‌گفت از انديشه‌هاي آموخته شده از «سالت» در نمايشنامه‌هايش استفاده كرده است.

در همان زمان در آلمان آرتور شوپنهاور -فيلسوف مشهور- اظهار مي‌كرد كه اگر به اين خاطر نبود كه نژاد انساني نمي تواند بدون غذا «در شمال» زندگي كند، اخلاقاً ما بايد گياهخوار مي‌بوديم.

با شروع قرن بيستم و درگرفتن جنگ جهاني اول طرفداري از صلح و اعتراض به جنگ با اعتقاد به گياهخواري در انگليس در هم آميخت. معتقدان به گياهخواري به علت مخالفت با جنگ متحمل تاوان سنگيني از سوي جامعه‌اي شدند كه اجتناب آنها از جنگيدن را خيانت مي‌دانست. بسياري از آنها به اين علت زنداني شدند و ۷۰ نفر از گياهخواران معترض از روي وجدان به جنگ در زندان‌ها به علت رفتار خشن از جمله عدم امكان بقا با غذاهاي زندان مردند. اعتصاب غذايي كه به دنبال آن انجام گرفت، باعث شد كه رژيم غذايي گياهخواري براي اين زندانيان برقرار شود.

در سال ۱۹۴۴ «السي شيرگلر» و «دانالد واتسون» انجمن گياهخواران مطلق بريتانيا (UK Vegan Society) را بنيانگذاري كردند كلمه Vegan كه از سه حرف اول و دو حرف آخر كلمه «Vegeterian» مشتق شده بيانگر اين بود كه اعتقاد به گياهخواري مطلق (Veganism) از اعتقاد به گياهخواري (Vegeterianism) آغاز مي‌شود و آن را به نتيجه منطقي‌اش مي رساند. در آن زمان كلمه Vegan براي اين ساخته شد كه آن گياهخواراني كه به دلايل اخلاقي يا زيست محيطي فرآورده‌هاي حيواني اعم از گوشت، شير، پشم، چرم را از همه حوزه‌هاي زندگيشان حذف مي‌كنند، از افرادي كه صرفاً از خوردن گوشت اجتناب مي‌كنند متمايز كند. البته امروزه كلمه Vegan گاهي به معناي گياهخوار مطلق يعني كسي صرفاً از فرآورده‌هاي گياهي تغذيه مي‌كند و هيچ فرآورده حيواني حتي شير و تخم مرغ را مصرف نمي‌كند هم به كار مي رود بدون اين كه لزوماً بار اخلاقي داشته باشد.

گرچه طرفداري از گياهخواري در طول قرن بيستم ادامه يافت اما به خصوص در دهه ۱۹۷۰ بود كه اين انديشه از طريق استدلال هايي از سه حوزه مختلف قدرتي مجدد يافت.

اولين حوزه مربوط به سلامتي و بهداشت بود. آمارهاي به دست آمده از پژوهش‌هاي پزشكي نشان مي داد كه افراد داراي رژيم غذايي گياهي كمتر به بيماري‌هاي قلبي، سرطان يا پوكي استخوان دچار مي‌شوند.

در حوزه دوم بر ملاحظات بوم شناختي در مورد خوردن گوشت و نابسندگي و اتلاف منابع از طريق دامداري تكيه مي‌شود. از زمان انقلاب صنعتي به بعد استفاده از ماشين‌ها افراد را قادر كرده است كه محيط شان را در حدي فراتر از توانايي اكوسيستم‌ها براي سازگاري تغيير دهند. زمينه سومي كه طرفداران گياهخواري استدلال‌هايشان را بر آن استوار كردند، ارزيابي مجدد مسئله حقوق حيوانات بود. در دهه ۱۹۷۰ دو كتاب مهم منتشر شد كه از دو ديدگاه مختلف به طرفداري از حقوق حيوانات پرداختند. يكي از آنها كتاب «آزادي حيوان» (Animal Liberation) نوشته پيتر سينگر بود. پيتر سينگر كه يكي از بنيانگذاران ايدئولوژيك نهضت حمايت حقوق از حيوانات عصر حاضر به حساب مي آيد، رويكرد فلسفي خود به وضعيت اخلاقي حيوانات اصولاً بر مفهوم حق استوار نمي‌كند، بلكه آن را بر اصل «ملاحظه برابر علايق» (equal consideration of interest) قرار مي‌دهد.

او در كتاب «آزادي حيوان» اين بحث را به ميان مي‌آورد كه انسان‌ها ملاحظات اخلاقي‌شان را در مورد ساير انسان‌ها نه براساس هوش استوار كنند (مثلاً در برخورد با كودكان يا ديوانگان) و نه بر مبناي توانايي اخلاقي عمل كردن (مثلاً در برخورد با جنايتكاران يا ديوانگان) و نه بر هر صفتي كه ذاتاً انساني محسوب مي‌شود، بلكه ملاحظه اخلاقي نسبت به ديگران براساس توانايي افراد در تجربه «رنج» است. او استدلال مي‌كند كه چون حيوانات نيز رنج را تجربه مي كنند، ناديده گرفتن حيوانات در چنين ملاحظه‌اي، شكلي از تبعيض است كه او آن را «گونه گرايي» (Speciesism) يا اعتقاد تبعيض آميز به حقوق يك گونه حياتي مي‌داند.

در مقابل «تام رگان» نظريه پرداز ديگر اين حوزه در كتاب مشهورش «موضوع حقوق حيوانات» (The Case of Animal Rights) ادعا مي‌كند كه حيوانات كه به خودي خود صاحب حيات (Subjects-of-a-life) ناميده مي‌شوند، مانند انسان ها داراي حق هستند، گرچه نه لزوماً به همان ميزان. معناي اين مدعا آن است كه حيوانات داراي «ارزش ذاتي» مانند افراد انساني هستند و آنها را نمي‌توان صرفاً وسائلي براي يك هدف محسوب كرد. اين موضع ديدگاه «وظيفه مستقيم» (Direct duty) در مورد وضعيت اخلاقي حيوانات ناميده‌اند. رگان معتقد است كه بر اين مبنا ما بايد پرورش حيوانات براي تغذيه، انجام آزمايش بر روي حيوانات و شكار كردن تجارتي آنها را منع كنيم.

پيتر سينگر و تام رگان بيانگر دو تفكر متفاوت در نهضت حمايت حقوق حيوانات هستند. در حالي كه توجه اصلي سينگر به اصلاح رفتار با حيوانات است و مي پذيرد كه دست كم در سناريويي فرضي حيوانات براي اهداف انساني (يا غيرانساني) به طور مشروع مورد استفاده قرار گيرند و به عبارت ديگر ديدگاهي «فايده گرا» (Utilitarian)ياپيامدگرا دارد. رگان بر ايده اي كاملاً «كانتي» تكيه مي كند. حيوانات شخص هستند و نبايد صرفاً به عنوان يك وسيله قرباني شوند. به بياني ديگر ديدگاهي وظيفه مدار دارد.در هر حال هر دوي آنها از استفاده از رژيم گياهخواري و منع تقريباً همه اشكال آزمايش بر روي حيوانات را از لحاظ اخلاقي اجباري مي دانند.

در حال حاضر معتقدان به گياهخواري تقريباً اغلب بخش هاي بدن حيوانات و فرآورده هاي آنها مانند ژلاتين و چربي را از رژيم غذايي خود حذف مي كنند، اما بعضي از آنها خوردن فرآورده هاي حيواني مثل تخم مرغ و شير را مجاز مي شمرند. البته اگر گياهخواري فرد بر اساس موضعي اخلاقي باشد، ممكن است از خوردن پنير به دست آمده از آنزيم هاي با منشا حيواني يا تخم مرغ هاي به دست آمده در مجتمع هاي بزرگ كشاورزي اجتناب كنند و گروهي از اين افراد خوردن حداقلي از غذاهاي دريايي از جمله ماهي را هم مجاز مي دانند. اين شيوه به خصوص در ايالات متحده شايع است و معمولاً گياهخواري در آنجا به معناي خوردن غذاهاي گياهي، فرآورده هاي لبني و تخم مرغ و گاهي مقدار كمي ماهي است و نظرسنجي ها نشان مي دهد كه ۴ درصد آمريكائيان از شيوه تغذيه پيروي مي كنند. در انگليس با توجه به اقليت بزرگ هندوي ساكن اين كشور كلمه Vegeterianism اغلب به شيوه تغذيه هندوها اشاره مي كند. هندوهاي متعلق به برخي از كاست ها از مصرف هرچيزي كه با رنج كشيدن حيوانات به دست آمده باشد منع شده اند از جمله گوشت، تخم مرغ، فرآورده هاي حيواني مانند ژلاتين و مايه پنير. فرآورده هاي لبني (غير از پنير حاوي مايه پنير) قابل قبول هستند چرا كه شير دوشيدن حيوانات باعث رنج آنها نمي‌شود.

استفاده از چرم گاوهايي كه به علت طبيعي مرده اند نيز قابل قبول به حساب مي آيد. البته هندوهاي مؤمن الكل و نيز غذاهاي «محرك» مانند پياز و سير را هم از غذاي خود حذف مي كنند. «جين»ها- فرقه مذهبي شايع ديگر در هند و آسياي جنوبي كه ريشه هاي مشتركي با هندوئيسم دارد- علاوه بر رعايت قواعدي كه در بالا ذكر شد با توجه به اعتقاد به اصل آهيمسا (عدم خشونت) بايد در انتخاب غذاي خود رنج كشيدن گياهان و سوكسما (Suksma) (اشكال حياتي كوچك يا همان ميكروارگانيسم ها) را هم مدنظر قرار دهند. بنابراين از خوردن اغلب ريشه هاي گياهي خوراكي مانند (سيب زميني) منع شدند و تغذيه فرآورده هاي گياهي ديگر نيز تنها هنگامي براي آنها مجاز است كه حين زمان هاي معيني از سال برداشت شوند.

در جوامع چيني «ساده خواري» (Simple Eating) به رژيم غذايي كاملاً محدود شده روحانيان تائويي اشاره مي كند و گاهي حين جشنواره هاي مذهبي تائويي عامه مردم همه آن را رعايت مي كنند. در اين نوع رژيم غذايي گوشت، تخم مرغ و شير حذف مي شود اما مصرف صدف دريايي و فرآورده هاي آن مجاز است.

به نظر مي رسد كه تصميم گرفتن براي خوردن گوشت يا نخوردن گوشت بايد به عنوان «انتخابي عقلاني» در نظر گرفته شود. در حالي كه خوردن گوشت ممكن است در يك مورد انتخابي عقلاني باشد، و از جنبه هاي ديگر ممكن است دلايلي عقلاني براي نخوردن گوشت پيدا كرد.

درتاريخ تكامل نيز انسان ها از مدت ها قبل «همه چيزخوار» بوده اند. دندان ها (دندان هاي نيش و آسيا) و دستگاه گوارشي براي هر دو رژيم غذايي گياهي و حيواني متناسب است. همه انسان نماهايي كه ما با آنها بستگي داريم به جز گوريل ها، همه چيز خوار هستند.
نكته ديگر فقير بودن منابع گياهي از لحاظ داشتن ويتامين B12 است كه براي ادامه حيات ضروري است اما غلات و موادغذايي گياهي غني شده با ويتامين B12 در دسترس است كه مي تواند اين مشكل را رفع كند اين مشكل به درجاتي كمتر در مورد ويتامين هاي محلول در چربي ويتامين هايA، D، E، K و برخي اسيدهاي آمينه و اسيدهاي چرب ضروري هم صادق است.

اعتقاد به گياهخواري را در شكل جديدش مي توان به عنوان واكنشي نسبت به دريافت مدرن از بهره كشي از طبيعت و بيگانه شدن از آن ارزيابي كرد. به همين خاطربه نظرمي رسد كه گياهخواري بازگشتي كامل به رابطه «ذاتي» انسان با طبيعت نيست بلكه واكنشي مدرن، محدود و تا حدي تنگ نظرانه نسبت به افراط ها در كشورهاي توسعه يافته است. اما گياهخواري از هزاران سال قبل در مذاهب شرقي مثلاً در آئين «جين» جزيي لازم از سبك زندگي به حساب مي آمده است كه سعي در ايجاد هماهنگي و پيشگيري از رنج دارد.

همچنين در بسياري از نقاط دنيا تا حدي به دلايل اقتصادي مردم مجبور به تغذيه از رژيم غذايي گياهي هستند و اما پيامد روشن اين وضع از فقدان بيماري هاي شايع در كشورهاي توسعه يافته مانند بيماري هاي قلبي، سرطان و ساير بيماري هاي مربوط به چاقي در اين مناطق است و به اين ترتيب به جاي توجه به گياهخواري بايد به عدم گياهخواري توجه كرد، چرا كه گياهخواري در اكثر نقاط جهان و در بيشتر تاريخ رژيم غذايي عادي و شايع محسوب مي شده است.بنابراين طرفداران گياهخواري راه درازي در پيش دارند تا بتوانند مدعي شوند كه يك رژيم غذايي سالم و مطمئن و يك شيوه زندگي طبيعي و قابل دوام را دوباره برقرار كرده اند.

ينكر اين افسانه كه گياهخواري، با رفتارهاي انساني و غيرخشونت آميز ديگر همراه هست را براي هميشه با يك فكت تاريخي دفن مي كند: اكثر افسران حزب نازي، گياهخوار بودند! در آلمان تحت كنترل نازيسم، دقيق ترين و وسواسي ترين قوانين حمايت از حيوانات تصويب شده بود، در عين اينكه استدلال هاي منطقي براي از ميان بردن انسان هاي با بهره هوشي پايين، با رنگ پوست متفاوت، و يهودي، كاملا منطقي تصور مي شد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد